جدول جو
جدول جو

معنی بالا کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا کشیدن
(مُ)
بالا کردن. ببالاآوردن. برآوردن، چنانکه آب را از چاه. مقابل پایین فرستادن. از پستی به بلندی برآوردن چیزی. برکشیدن.
- بالا کشیدن چراغ، فتیلۀ آنرا بالا آوردن. برکردن فتیله را از مخزن بسوی شعله تا بیشتر سوزد و افروزد و روشن شود.
- بالا کشیدن دماغ، آب بینی را بالا کشیدن. با نفس آب بینی فرودآینده را بسوی بالا بردن.
- بالا کشیدن شعله، فروزانتر شدن آن:
مرد را پامال خواری میکند طغیان حرص
شمع کوته میشود چون شعله بالا میکشد.
آقازمان واضح (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
بالا کشیدن
تصاحب کردن، خوردن، بالا دادن، شدت یافتن، شدید شدن، طولانی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالاکشیده
تصویر بالاکشیده
قدبلند، بلندبالا، بالابلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابرو بالا کشیدن
تصویر ابرو بالا کشیدن
کنایه از بی میلی نشان دادن، اظهار مخالفت کردن، ابرو بالا انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده کشیدن
تصویر باده کشیدن
باده نوشیدن، باده خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(طَمْ / طُمْ زَ دَ)
ناله زدن. ناله کردن. فریاد و فغان برآوردن. رجوع به ناله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صَ رَ)
صعود گرفتن. برشدن. قرار گرفتن در فوق. بر بالا شدن: اسکندر مردی بود که آتش وار سلطانی وی نیرو گرفت و بر بالا شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90) ، مرتفع. برجسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
الف بتن کشیدن. داغ بصورت الف بر بدن سوختن، و بعضی گویند که در ایام ماتم استره ها بر سینه زنند که نشانهایش بشکل الفها پیدا میشوند، و بنا بگفتۀ بهار عجم این رسم عاشقان و قلندران و ماتمیان است. (از غیاث اللغات) (از بهار عجم). رجوع به الف و الف داغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ رَ)
تیز شدن روغن و پنیر و جز آن بعلت مجاورت هوا. فاسد شدن. رجوع به باد و بادغد شدن شود.
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ دَ)
بر بردن. فراز بردن. به بالا آوردن، چنانکه آب را از چاه و خاک و گل را از زمین به پشت بام و غیر آن. نمو کردن. رشد کردن. بالا گرفتن. افراخته شدن. قد کشیدن. گوالیدن. بالیدن خواه در انسان باشد یا نبات:
بدرگاه چون گشت لشکر فزون
فرستاد بر هر سویی رهنمون
که تا هر کسی را که دارد پسر
نماند که بالا کند بی هنر.
فردوسی.
جز بدی نارد درخت جهل چیزی برگ و بار
برکنش زود از دلت زان پیش کو بالا کند.
ناصرخسرو.
همچنانکه درختی که بر زمین نرم روید و غذا تمام یابد بالا بتواند کرد و اگر در میان سنگ روید و غذا تمام نیابد بالا نتواند کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سروبن گرچه رست و بالا کرد
سر او راسپهر والا کرد.
سنائی.
در حریم سترش و بستان سرای عصمتش
جز بشرط راستی یک سروبن بالا نکرد.
؟ (از کتاب سمط العلی).
ترعرع، بالا کردن کودک. (منتهی الارب).
- بالا کردن روی، سر برآوردن. ببالا نگریستن. بسوی چیزی یا کسی که برتر ازو قرار دارد نگریستن:
روی بالا کرد و گفت ای عندلیب
از بیان حال خودمان ده نصیب.
مولوی.
- بالا کردن قیمت،افزودن قیمت. افزودن ساختن بها. قیمت را زیاده قبول کردن. پذیرفتن کالایی با قیمت بیشتر از مشتری قبلی. روی دست یکدیگر رفتن. مزایده کردن. روی دست هم پاشدن.
- بالا کردن گفتار، بالا گرفتن آن چنانکه بهمه جا رسد:
قدر تو بیشی کند کردار تو پیشی کند
بخت تو خویشی کند گفتار تو بالا کند.
منوچهری، نام آبادیی درچهاردانگۀ هزارجریب مازندران. (همان کتاب ص 124)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
باده نوشیدن. باده خوردن. باده گرفتن:
باده گر اندک وگر بسیار می باید کشید
گر کمان صد من بود یک بار می باید کشید.
ملا قاسم (از آنندراج).
و رجوع به باده گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ)
هرزه گویی کردن. لاف زدن. (ناظم الاطباء) ، شایع شدن. در همه جا بودن. همه کس دانستن
لغت نامه دهخدا
(مُ عازْ زَ)
جهیدن بسوی بالا.
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ مَ)
متحمل بلا شدن. رنج بردن. سختی کشیدن:
چه مایه کشیدیم رنج و بلا
ازین اهرمن کیش دوش اژدها.
فردوسی.
بیا به قصۀ ایوب صابر مسکین
بلای کرم کشید و نخفت بر بستر.
ناصرخسرو.
ملاح... روزی دو، بلا و محنت بکشید و سختی دید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ زَ)
کشیدن بال. ممتد ساختن بال. گشودن و گستردن بال.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالا نشین
تصویر بالا نشین
صدر نشین، آنکه جای بالا را بدست آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناله کشیدن
تصویر ناله کشیدن
ناله کردن ناله زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده بالا کشیدن
تصویر کنده بالا کشیدن
(کشتی) بکار بردن فن کنده در کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار کشیدن
تصویر بار کشیدن
((کِ دَ))
ناز خریدن، ناز کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا کردن
تصویر بالا کردن
((کَ))
بزرگ کردن (فرزند)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرتی بالا کشیدن
تصویر هرتی بالا کشیدن
لاجرعه هرت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
گر بیند که بر پشت بار سبک داشت، دلیل که به قدر و جنس آن بار وی را منفعت رسد. اگر بیند که بر پشت بار گران داشت، دلیل که گناه و معاصی بسیار کند. محمد بن سیرین
اگر بیند که بار بسیار داشت و دانست که از ملک او است. دلیل به قدر جنس بار وی را خیر و منفعت رسد یا مضرت و بدی. اگر بیند که آن بار ملک آن نبود خیر و شر او به خداوند خواب بازگردد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب